تعامل و معاشرت اجتماعی
به گزارش هیو بلاگ، تعامل و معاشرت اجتماعی دو وجه اساسی دارد؛ یک رویه آن آموزش و جامعه پذیری است و رویه دیگر، انبساط خاطر روانی به وسیله تقویت حس تعلق طبیعی به همنوع است.
تنهایی از دید بعضی، تنیدگی روحی (استرس) و افزایش سرعت به سوی مرگ است، اما آن که عادت دارد، یا می تواند با تنهایی سازگار شود آرامش بیشتری دارد، فقط به این علت که در تنهایی، تعارضات جمعی موجود نیست، و قسمتی از روان انسان آسوده است. خاصیت آرامش بخشی تنهایی به وسیله تفکر در خویش، و تفکر در شیوه های داد و ستد با مواهب هستی حاصل می شود (تفکر بالاتر از عبادت است). تنهایی هیچگاه به معنای افسردگی (Depression) و در خود فرورفتگی نیست. تنهایی اگر آرام بخش باشد، بیش از معاشرت و هم نشینی در سلامت و طول عمر تأثیرگذار است.
تعامل و معاشرت اجتماعی دو وجه اساسی دارد؛ یک رویه آن آموزش و جامعه پذیری است و رویه دیگر، انبساط خاطر روانی به وسیله تقویت حس تعلق طبیعی به همنوع است. انسان ها از تجمیع شان انتظار دارند شاد شوند، درک عاطفی از یکدیگر داشته باشند، عشق بورزند، و صمیمیت به خرج دهند، لذا حق دارند محیط و تعاملات شان فرح انگیز باشد. ساده ترین صورت تعامل شاد، بروز خنده ناخودآگاه - در کودک و نوجوان - و خودآگاه در میان سالی و پس از آن، در صورت ظاهر است.
خنده، انبساط عروقی ایجاد میکند؛ دویدن در جا است؛ باعث افزایش هورمون کورتیزول شده و بر ایمنی بدن در برابر بیماری ها می افزاید؛ باعث افزونی اندورفین مغز و احساس سرخوشی و شادی می شود؛ درد را تسکین می بخشد؛ به تعداد ضربان قلب را در دراز مدت میکاهد؛ .CO2 خون را شست وشو می دهد؛ در پیشگیری از سکته قلبی و مغزی مؤثر است؛ از بیماری های زخم معده و اثنی عشر جلوگیری میکند؛ محبوبیت و جذابیت ایجاد میکند؛ نشانه شاخص اعتماد به نفس، سلامت روان و احساس امنیت است؛ نوعی تخلیه روانی است، و تنش ها و احساسات سرکوب شده را رها می سازد؛ سبب جلب و جذب دوستان بیشتر می شود وآنکه می خندد، عمری طولانی دارد اما از ته دل خندیدن مقوله ای دیگر است و برای کسانی سود بخش است که قلبی پاک و سرشار از حس همدردی و شفقت داشته باشند.
به قول نیچه، فیلسوف آلمانی: انسان نسبت به موجودات دیگر بیشترین رنج ها را متحمل می شود، و خدا به کمک انسان آمد و توانایی خندیدن را به او ارزانی داشت.ارتباط خنده و رنج باعث شده تا بعضی مانند هنری برگسون، فیلسوف فرانسوی، خنده را عادتی برای تمسخر دیگران به علت رنج ها و شادی هایشان وصف کند. مع الوصف وقتی آدمی با تمام وجود می خندد، باید مبتنی بر پرهیز از استهزا - چنانکه خنده های تمسخرآمیز در کودکی و نوجوانی بیشتر است- و بر اساس اخلاق تربیتی و فرهنگی جامعه باشد. لبخند، زبانی جهانی است، لبخند واقعی مسری است، اطرافیان را به شور و شعف وامیدارد، به لبخندزننده قدرت اجتماعی - روانی می دهد و بنیه زیستی او را قوی می سازد.
وقتی آثار و کارکردهای منفی بر خنده مترتب باشد، تعارضی نظری بین علم اخلاق و علم روانشناسی حادث میشود. علم اخلاق خنده را چندان ارج نمی نهد اما علم روانشناسی و زیست، آن را ابزار سلامت روان و شاد زیستن می دانند. یکی از ادله اصلی این تعارض افراط در خنده به وسیله کسانی است که احتمالا قصد تمسخر و تعرض ندارند، اما به علت انفعال ناخودآگاه و بی علت دیگران ممکن است مخاطبان و هم نشینان را آزرده خاطر سازند، این آزردگی چندان نسبتی با آرامش جسمی و روانی فرد و گروه ندارد. خنده بی دردی بسی فرق دارد با خنده از سر درد. در خنده نوع دوم فرد میخندد تا درد را کاهش دهد یا فراموش کند، اما در خنده نوع اول، فرد در دیگران ایجاد درد (ناراحتی دیگران به علت افراط) می نماید و به علت زیاده روی نه تنها اثری در خنده نیست، بلکه تنش ها را افزایش می دهد.
خنده رو بودن با خندیدن نیز تفاوت دارد. خنده رویی اگر حقیقی باشد، آرامش بخش و ممد سلامت است و اگر کاذب (ریاکارانه) باشد آزاردهنده جسم و روح است. تجارب فراوان نشان می دهد افرادی که خصوصا در جوانی، به ظاهر، سرخوش و سرزنده بودند (در ظاهر دردی نداشتند، یا در رفاه می زیستند) در میانه راه بریده اند، و در میانسالی به انواع رنج و اندوه مبتلا گشته، و عمر طولانی نکرده اند.هنوز علم بشری در این ملاحظات ابتر است، اما شاید بتوان گفت این امر به آن علت است که چنین افرادی آمادگی و توانایی مقابله با اتفاقات و دردها را ندارند، یعنی به رغم قدرت ظاهری روحی، در هضم و تحمل مصائب ضعیف اند. پس همان گونه که انسان در نگرش عقلی و ارادی خواهان شادی و لذت است، باید پذیرای درد و رنج نیز باشد. از دیدگاه پرادین (Pradines) درد و لذت، دو حالت متمایز و واقعی هستند. بدون رنج و مشقت، خنده و شادی معنا ندارد؛ مسئله انسان ارادی، تعادل بین این دو است.
اعجاز خنده در ایجاد نشاط، انرژی مثبت و سلامت است. ولی بعضی اخموها هم عمری طولانی دارند. این امر الزاما مقولهای ژنتیک نیست، بلکه ادلهای زیستی - روانشناسانه نیز دارد. علم، مؤید شادی و نشاط است و نکوهش نماینده اخم و بدخلقی، اما تجربیاتی هم وجود دارد که بیانگر سلامت جسمی و زیستی (نه روانی) کسانی است که آثاری از خوش خلقی و تبسم در آن ها مشاهده نمی شود. این سخن به معنای فایده و بایستگی خشکی و بداخلاقی نیست، بلکه بیان میکند که در عمل چنین واقعیتی وجود دارد که می تواند استحکام و قدرت جسمی و روانی را در فرد تثبیت کند.
در بعضی اخموها، بر خلاف ظاهرشان، که ممکن است تصور غلط دیگران باشد، نوعی آرامش و سکینه وجود دارد که آن ها را وا می دارد بهتر از شادها و خوش اخلاق ها، مصائب و مسائل را حل، یا مدیریت نمایند. مدیریت مسائل و دردسرها، گاه نیازمند قدرت مستحکم و با ثباتی است که معمولا در انسان های جدی و ظاهره بدخلق وجود دارد. این مسئله به آن علت اهمیت دارد که مسائل بغرنج در تعاملات اجتماعی همواره با خنده و انبساط روانی حل نمی شود. گاه حل مسئله سلامت، نیازمند صلابت است. از دیدگاه فلسفه اجتماعی هرگاه رنج ها و مشقات با اراده ترکیب شوند، این هضم آگاهانه و تعقلی، جذب مسائل را آسان تر، و آستانه تحمل رنج را افزایش می دهد.
منبع: رمز سلامت و طول عمر، حسین حسنی، صص229-224، مؤسسه بوستان کتاب، قم، چاپ اول، 1391
منبع: راسخون